تحجر زده


جایی برای باهم بودن

عاشقانه...خاطره ها.درددل

به قطره ای ازاشک هم دل خوشم.نه یک دریاجه ی کوچک.این روز هاکه هوا بارانیست.دلم خیلی می لرزد ومیترسد.این ترس لعنتی..........رهایم نمی کند.ازار ترس حتی از حر فهای تلخ یک نامردهم گاهی بیشتر است.مگرجه میخواهم .........جزمهر.چرااین همه پستی.چراهمه چی شکل و بوی هوس دارد؟شایدمن خیلی رویا پردازم.ابرهازیر پای منند.کی من روی زمین بارویاها واقعیت می سازم؟کی می خواهم سیراب شوم.کسی مراازگنگی نجات دهد.من خسته ام........شکسته ام.نمیدانم چرا؟ولی شکسته ام.از بازی زندگی بدم می اید.    ازتورابه چشم شیی بیند.وتو را برای قلبت و ذهنت نخواهدبدم می ایید.من نمیخواهم عروسک باشم.من نبایدکه بازیگر باشم.من نمی توانم که قانون های درونم رابشکنم.انهایی که زاییده ی افکار خودم هسنتد.......یاتغییر دهم ان ها را.نمیخواهم حدهای دور و برم رابشکنم.وقتینمیخواهم قانون شکنی کنم ...مقاومتو حتی کنار کشیدن  بهترین راه است.همیشه انچه  کهباریممهم بود یا ارزش داشت برایش جنگیدم.چیزهایی که برای خیلیی هاارزش نیست.به عرف ودین ومذهب هم نیست.اینها فقط مال منند.من شاید بااین افکار...........

موجودی تحجر زده باشم.

اما..........

خردشدن و شکستن......

در ظرفیتم نیست.

کاش ابری می شدم

دل تنگ...دلتنگم

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 24 بهمن 1398برچسب:دلتنگ-تحجر زده,ساعت 13:35 توسط shima| |


Power By: LoxBlog.Com